مداد رنگی من

یه مداد رنگی بیار تا شب رو خط خطی کنیم

مداد رنگی من

یه مداد رنگی بیار تا شب رو خط خطی کنیم

منها + پاسخ به یک پری

 

دیار غربت

3 ۱ - ۱ = من

 

3 هی دختر,
مهم نیست پیام بذاری تا به من بگی چشمام چقد غم داره و تو چقد درد کشیدی و چند تا نفس برات مونده...
بدترین مهم برام اینه که تو میدونی غمت چیه و دست رو محل ِ درد میذاری و جیغ می‌کشی «آآآآآآآآآآآخ», ولی من نمیدونم چه مرگمه و دارم از چی می‌نالم و دردم از کجاست...
دوست ندارم اون کلمه‌ی نفرت انگیز رو بهت بگم! همیشه از گفتن یا شنیدنِ «خوش بحالت» شدیدا بدم میومد

نمیدونم کی هستی، نمیشناسمت، ولی یه آن حس کردم دوستت دارم

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دیوار ! دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام..
خوب همون حسه است که کار دست آدم می ده...
نوشته زیبایی بود..از حسه عجیبت معلومه ...

زیبا سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ق.ظ http://2khtartanha-ziba.persianblog.ir

پیش میاد دیگه
بعضی مواقع منم خسته میشم

امیر سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:35 ق.ظ http://ranjoganj.persianblog.ir

چه خوش بود که آدم به کسی که نمی شناسدش، مهر بورزد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد